بازی جدید
28 آبان 1396 توسط یاس سفید
صدای غرش و لرزش مادر را سراسیمه از آشپز خانه به هال کشید. فرزندش را می دید که با اسباب بازیش درحال بازی است. خود را روی فرزند انداخت. دلش می خواست آنقدر هیکلش بزرگ باشد تا تمامی اعضای بدن کودکش در امان باشد و کودک که خیال می کرد این یک بازی جدید است می خندید. مادر در فکر فرار نبود. اصلا فکر فرار بسرش نزد فرزند را در همان حال پای ستون کشید . امداد گران کودک را زنده از زیر جسم بی جان مادر بیرون کشیدند و هنوز کودک فکر می کرد که این یک بازی جدید است. می شد رضایت و خوشحالی را در چشمان بی فروغ مادر دید.